جمعه

فورستان !



منت "تریاک" را که کشیدنش آفت غیرت است و به "دود اندرش زوال همت" !!
هر کششی که فرو می رود مضر حیات است و چون بر می آید مخرب ذات!
پس در هر کششی دو نشئه موجود است و بر هر نشئه چرتی واجب!
نظم :
------
از چشم و دهان که بر آید
کز عهده چرتش به در آید
بنده وافور همان بهتر است
روی به تسلیم و رضا آورد
ورنه اگر شد قدغن کشت آن
روی خماری به کجا آورد؟!
آفت غیرت لاکتابش همه را رسیده و دود نشئه بی حسابش همه جا کشیده!
خشتک شلوار نشئه شدگان را به خمار فاحش بدرد و سوخته شیره کشان را به بهای نازل بخرد!
نظم :
-------
ای خماری که پای " منقل " و " فور " 
لذت عالمی دگر داری 
کی ز هجده نخود شوی نشئه
تو که بر " لول " ها نظر داری !
فراش دود کشان را گفته که فرش تریاکی رنگ بگستراند، و عاشقان " منقل " را فرموده تا ذغال سینه کفتری را در زیر خاکستر بپروراند ، چوبش را به خلعت وافوری قبای نقره گون در بر کرده و " حقه " ها را به قدوم موسم دود، سوراخ تنگ بر وسط نهاده!
هستی بشر به قدرت او " دود " خالص شده و درختان جنگل با کشیدنش خاکستر منقل گشته!
نظم :
------
" منقل " و " حقه " و " وافور " همه در کارند
تا تو پولی به کف آری ، به هوا " دود " کنی
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار 
شرط غیرت نبود چاره آن زود کنی!
در خبر است از سرور منقلیون و مفخر خماریون و مظهر ناخوشان و بی غیرت تنه لشان و تتمه دودکشان فقید ، ناسعید ابن وافورابن منقل ال دودیان اللعنه :
غیور ، خمار ، ضعیف و نحیف
لعین ، لئیم ، خبیث ، کثیف!
نظم :
------
چه غم " وافور " و " منقل " را که دارد چون تو پشتیبان
ز غیرت کی خبر آنرا که باشد " دود " پشتیبان!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر