اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی (بزرگترین کشور جهان تا سال 1991) سرزمین پهناوری با بیش از 280 میلیون نفر جمعیت بود که اقوام گوناگون با نژادها، فرهنگها، زبانها و ادیان مختلف در آن به طور مسالمتآمیز و در رفاه نسبی زندگی میکردند.
همبستگی اقوام و نژادهای مختلف در اتحاد جماهیر
شوروی به اندازهای مستحکم بود که در جنگ کبیر میهنی علیه نازیسم و فاشیسم همه
اقوام و نژادها یکپارچه در صفوف مقدم جبهه حاضر شدند، تا آنجا که یک ژنرال
آذربایجان فرماندهی حمله به برلین را برعهده داشت.
100 گروه بزرگ و کوچک نژادی در اتحاد شوروی زندگی
میکردند و بیش از 48 گروه مذهبی رسمی در آنجا وجود داشت، جمعیت روسها در اتحاد
شوروی به عنوان بزرگترین گروه نژادی بیش از 150 میلیون نفر بود. بیست و دو گروه
قومی و نژادی بیشتر از یک میلیون نفر بودند که بعد از روسها؛ اواکراینیها با
نزدیک به چهل میلیون نفر بزرگترین گروه قومی بودند.
ازبکها با 1/15 میلیون نفر ـ قزاقها 1/9 میلیون
نفر ـ بلاروسها 6/8 میلیون نفر ـ تاتارها (مغولها) 5/6 میلیون نفر ـ آذربایجانیها
4/6 میلیون نفر ـ گرجیها 7/4 میلیون نفر ـ تاجیکها 8/3 میلیون نفر ـ مولداویها
5/3 میلیون نفر ـ لیتوانیها 3/3 میلیون نفر ـ ارامنه 1/3 میلیون نفر ـ قرقیزها
8/2 میلیون نفر ـ لاتویاییها 8/1 میلیون نفر ـ لهستانیالاصلها 2/1 میلیون نفر ـ
استونیها 1/1 میلیون نفر و بقیه اقوام زیر یک میلیون نفر بودند.
تمام این اقلیتها دارای جمهوری متحد با روسیه
کبیر (وارد در اتحاد شوروی) و یا جمهوریهای کاملاً خودمختار بودند، و در اتحاد
شوروی اقلیّت معنایی نداشت و براساس قانون اساسی مترقی شوروی همه مردم اتحاد شوروی
از هر نظر با هم برابر بودند.
علاوه بر پیروان ادیان و عقاید کوچک، هفت جامعه
مهم دینی و مذهبی هم در شوروی وجود داشت. مهمترین آنها کلیسای ارتدوکس روس با بیش
از 35 میلیون معتقد و دارای نزدیک به 8 هزار کلیسا بود.
در دوران طلایی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی
مرزهای جمهوریها و جمهوریهای خودمختار مرزهای داخلی و اتحاد شوروی بودند و چون
همه جمهوریها با هم متحد و در چهارچوب مرزهای اتحاد شوروی قرار داشتند و تمام
مردم اتباع اتحاد شوروی محسوب میشدند، در طول بیش از هفتاد سال بسیاری از اقوام
وارد در ساختار جمعیتی اتحاد شوروی در مناطق مختلف جغرافیایی پخش شده و گاه دیده
میشد یک شهر و منطقه بزرگ روس در داخل مولداوی و یا قزاقستان و یا اوکراین قرار
گرفته است.
به طور مثال تا قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر
شوروی بیش از یک میلیون روس در جمهوری آذربایجان زندگی میکردند و سابقه سکونت
آنها در آذربایجان به قبل از تأسیس اتحاد شوروی و به دوران تزارها میرسید.
همین وضعیت در قزاقستان و بلاروس و اوکراین و
سایر جمهوریها وجود داشت و متقابلاً سایر اقوام هم با مهاجرت به جمهوری فدراتیو
روسیه، در این کشور زندگی میکردند.
در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی با تندروهای
ناسیونالیست و ملیگرایان ارتجاعی مبارزه ایدئولوژیک میشد امّا دشمنان اتحاد
شوروی که از همان روزهای اوّلیه تأسیس اولین کشور سوسیالیستی جهان مبارزه برای
نابودی اتحاد شوروی را آغاز کرده بودند، به طور مداوم به احساسات ملیگرایانه و
ایجاد جدایی قومی در این کشور دامن میزند.
در سال 1917 میلادی هنگامی که انقلابیون در
آستانه پیروزی کامل بر رژیم دیکتاتوری تزاری بودند آمریکا و انگلستان اقدام به
اعزام نیروهای مسلح برای کمک به ضدانقلابیون کردند و آمریکا 15 هزار نیروی مسلح و
انگلستان 20 هزار نیروی مسلح از مرزهای اروپا ـ ترکیه و ایران به داخل روسیه اعزام
کردند.
در تابستان سال 1918 علیرغم استقرار حکومت جدید
متحدان آمریکا هم اقدام به اعزام نیرو کردند و ژاپن ـ ایتالیا و دیگر متحدان
آمریکا هم برای خفه کردن نطفۀ انقلاب زحمتکشان به ضدانقلابیون (بازماندگان حکومت
تزاری) پیوستند.
وینستون چرچیل که در آن زمان وزیر جنگ و هوانوردی
انگلستان بود رهبری نیروهای متجاوز آمریکا ـ انگلستان و متحدان آنها را در حمله به
انقلابیون اتحاد شوروی برعهده داشت.
«چرچیل» در کتاب خاطرات خود با وقاحت مینویسد:
«.... آیا متفقین با روسیه شوروی در جنگ بودند؟
بیتردید نه، ولی هر وقت یک روس شوروی (انقلابی) را میدیدند به او شلیک میکردند.
آنها به عنوان مهاجم در خاک شوروی بودند و دشمنان حکومت شوروی را مسلح میکردند.
راههای دریایی و بنادر آن کشور را مسدود و کشتیهایش را غرق میکردند.
ما با جدیت دنبال سرنگونی حکومت جدید (شوروی)
بودیم که نقشه آن در واشنگتن و لندن کشیده شده بود. البته چون دخالت نظامی شرمآور
بود اسم جنگ را نمیآوریم!» تجاوز آمریکا، انگلستان و متحدان آنها به اتحاد شوروی
در اولین سالهای تأسیس موفقیّتآمیز نبود، امّا آمریکا و متحدانش از پای ننشستند
و تا آخرین روزهای حیات اتحاد شوروی به تلاشهای بیامان خود برای متلاشی کردن
شوروی ادمه دادند.
مبارزه تبلیغاتی گسترده ضدشوروی حتی قبل از دخالت
نظامی آغاز شد.
هنوز سال 1918 میلادی به پایان نرسیده بود که
اصطلاح «خطر سرخ» و حمله «کمونیستها به تمدن جهانی» آغاز شد. مجلس سنای آمریکا که
متشکل از نمایندگان کمپانیهای نفتی و شرکتهای تسلیحاتی و بانکداران یهودی است،
در ماههای فوریه و مارس 1919 یک کمیسیون فرعی بازجویی تشکیل داد که در آن از
«داستانهای وحشتناک بلشویکی!» قصهها سرهم میشد! «فردریک لوئیس شومان» تاریخنگار
جنگ سرد مینویسد: «هدف از تشکیل این کمیسیون و بازیهائی که درون آن انجام شد،
این بود که اتحاد شوروی را نوعی تیمارستان بزرگ جلوه دهند که درون آن عدهای
بردگان پست و ذلیل تحت کنترل گروهی از آدمکشان دیوانه قرار گرفتهاند، دیوانگانی
که هدفشان نابودی کلیه آثار تمدن و بازگرداندن ملّتها به دوران توحش است!»
روزنامهها و نشریات آمریکایی و اروپایی و
رادیوها جنگ روانی عظیمی را علیه اتحاد شوروی شروع کردند که بعدها با پیشرفت
تکنولوژی و شروع عصر رادیو ـ تلویزیونهای ماهوارهای ابعاد این جنگ تبلیغاتی وسیعتر
شد.
وسایل ارتباط جمعی آمریکایی نظیر رادیوی آزاد
اروپا و روزنامهها و نشریات این کشور و متحدانش داستانهای وحشتناکی از اوضاع
داخلی شوروی پخش میکردند تا به مردم جهان بقبولانند کمونیستها افرادی فاقد اخلاق
و جنایتکار هستند.
حتی کشیشها در کلیساهای آمریکا و اروپای غربی
علیه اتحاد شوروی موعظه میکردند و در کتابهای سرگرمی کودکان و کتابهای درسی
دبستانها تا پایان دانشگاه مطالب ضد شوروی گنجانیده میشد.
واقعیت غیرقابل تردید و تکذیب تاریخی این است که
امروزه کشورهای سراسر اروپا آزادی و استقلال و حیات خود را مدیون رشادت و از
خودگذشتگی مردم اتحاد شوروی و به ویژه روسیه هستند. هنگامی که آلمان نازی بسیاری
از کشورهای اروپا را تسخیر کرده و مستعمرات اروپائیان در آفریقا و آسیا را تصرف
کرده و سرگرم تصرف بقیه نقاط اروپا و سلطه بر آسیا بود، و سراسر انگلستان زیر
بمباران شبانهروزی آلمانها قرار داشت، اتحاد شوروی با هزینه سنگین 27 میلیون
کشته توانست آلمان نازی را از متصرفاتش خارج کرده و استقلال و آزادی را مجدداً به
کشورهای اروپایی برگرداند، همان کشورهایی که آزادی خود از یوغ آلمان نازی را مدیون
روسیه شوروی هستند امروزه با ایالات متحده همراه شدهاند تا مقدمات فروپاشی روسیه
را هم فراهم بیاورند.
یک روز پس از حمله آلمان نازی به اتحاد شوروی
«ترومن» رئیس جمهوری آمریکا اظهار داشت: «اگر ببینیم شوروی در حال پیروزی است باید
به آلمان کمک کنیم و اگر آلمان در حال پیروزی بود به شوروی کمک کنیم تا هرچه بیشتر
یکدیگر را بکشند و در پایان هر دو سقوط کرده و نابود شوند!
از 1918 میلادی تا دوره مک کارتیسیم در دهه 1950
و تا دوران ستیزهجویی رونالد ریگان در دهه 1980 میلادی مردم در چهار گوشه جهان
تحت آموزش و تبلیغات ضدکمونیستی و ضدشوروی قرار داشتند.
آمریکا با بزرگنمایی خطر اتحاد شوروی بسیاری از
مناطق مهم و استراتژیک جهان از دریای کارائیب گرفته تا خاورمیانه را تحت کنترل خود
درآورد.
هر کجا که مورد طمع آمریکا قرار می گرفت اوّل
مردم و دولتمردان آن منطقه به داشتن تمایلات کمونیستی متهم میشدند و پس از مدتی
تبلیغات و ایجاد زمینه روانی، آمریکا بدان حمله میکرد و یا در آن کشور دست به
کودتای نظامی میزد و دست نشاندگان خود را روی کار میآورد.
«جان فاستر دالس» یکی از معماران اصلی سیاست
خارجی تجاوزکارانه آمریکا میگوید: «کمونیزم تهدیدی برای سرمایهسالاران و ثروتهای
ایشان محسوب میشود، و برای ما (آمریکا) دو نوع انسان در جهان وجود دارد: نوع اوّل
انسانهای معتقد به دیانت مسیحی هستند که
از اقتصاد بازار آزاد پشتیبانی میکنند، و نوع دوّم دیگرانی که پشت سر شیطان
(شوروی) قرار گرفتهاند!»
به موازات این تبلیغات، آمریکا تا زمان فروپاشی
اتحاد شوروی هرگونه سرمایهگذاری شرکتهای آمریکایی در این کشور را ممنوع و حتی در
مواقع اضطراری که شوروی نیاز به گندم و محصولات کشاورزی داشت از صدور این محصولات
به اتحاد شوروی جلوگیری میکرد تا سبب بروز قحطی و گرسنگی و نارضایتی در اتحاد
شوروی گردد.
در تبلیغات پر حجم رسانههای آمریکایی به احساسات
ملیگرایانه در میان مردم شوروی دامن زده میشد و برای مثال در حالی که گرجستان
فاقد هرگونه منابع انرژی و کانیهای زیرزمینی بود و روسیه سخاوتمندانه سوخت و
انرژی این جمهوری را تأمین میکرد، به گرجیها گفته میشد که روسیه سرگرم غارت
منابع و ثروتهای گرجستان است(!) در حالی که تنها منبع درآمد گرجستان کشت مرکبات
بود!
به وسیله رادیو اروپای آزاد و شبکههای رادیو ـ
تلویزیونی وابسته به وزارت امور خارجه آمریکا و سازمان اطلاعاتی ـ جاسوسی CIA به طور
مرتب و شبانهروزی به مردم اتحاد شوروی گفته میشد اگر بتوانند از سلطه حکومت آزاد
شده و به دنیای سرمایهداری بپیوندند همه آنها میلیونر و حتی میلیاردر خواهند شد!
طوری در مورد جهان غرب صحبت میشد که اکثریت مردم
شوروی که کشورهای غربی را از نزدیک ندیده بودند تصور میکردند کشورهای غربی همان
بهشت موعود هستند و مردم کشورهای غربی غرق در نعمت و ثروت و رفاه زندگی میکنند!
اگر از منظر «درشت بینی» به علت شوروی ستیزی
آمریکا نگاه کنیم متوجه میشویم که مجتمعهای عظیم نظامی ـ تسلیحاتی ـ سیاسی ـ
اطلاعاتی آمریکا همواره برای بقای خود به یک دشمن فرضی نیاز دارند!
با وجود «دشمن» معلوم است که دشمنان دشمن باید هر
روز بیش از روز قبل به جنگ افزارهای پیشرفته و پیچیده مجهز شوند. این کار شرکتهای
اسلحهسازی را ثروتمندتر از بسیاری کشورهای جهان میسازد.
اگر هم دشمن وجود نداشته باشد کارگردانهای مجتمعهای
نظامی و اطلاعاتی و سیاسی آمریکا یک یا چند دشمن میسازند و سپس سرگرم مبارزه با
آن میشوند!
ایالات متحده آمریکا در هر ساعت (60 دقیقه) بیش
از 60 هزار دلار صرف هزینههای نظامی میکند!
مدیران و صاحبان این شرکتها مجموعهای هستند که
مرتباً پستهایشان میان مدیریت شرکت تسلیحاتی یا مدیریتهای وزارت امور خارجه و
کاخ سفید جابجا میشود!
اعضای محترم (!) این باشگاه ثروت و قدرت مردان
نیک نفسی هستند که برای صلح جهانی (!) تلاش میکنند و البته همیشه با همکاری رسانههای
وابسته به خود به پرورش حس ترس و ترویج وحشت از دشمن فرضی میپردازند! این دشمن
فرضی که برای منافع امپریالیستی آمریکا و متحدانش لازم است یک روز اتحاد شوروی است
و وقتی شوروی نباشد روسیه جای آن را میگیرد!
اکنون بیش از یک سال است به کشورهای تازه استقلال
شوروی سابق و کشورهای اروپای شرقی که تا سال 1991 در مدار شوروی قرار داشتند خطر
روسیه گوشزد میشود که گویی مسکو در اندیشه احیای اتحاد شوروی و دستاندازی به این
جمهوریهاست! هیاهو و سروصدای تبلیغاتی آمریکا که این کشور را پیشگام در حفاظت از
حقوق بشر(!) مینامد نمیتواند جنایات این کشور در گوشه و کنار جهان را از دید
مردم مخفی کند.
اکنون که 40 سال از پایان جنگ ویتنام میگذرد
هنوز انفجار بمبهای عمل نکرده آمریکا در این کشور قربانی میگیرد.
در تاریخ آمریکا مشاهده میکنیم که این کشور
متجاوز حتی یک روز بدون جنگ نداشته است.
ماجرای 11 سپتامبر و فرو ریختن ساختمان تجارت
جهانی که منجر به کشته شدن تعدادی آمریکایی و اتباع دیگر کشورها در نیویورک گردید
دستآویز حمله همه جانبه و وسیع نظامی آمریکا به عراق شد. آمریکا با خونخواهی کشته
شدگان حمله تروریستی به برجهای نیویورک خاک عراق را به توبره کشید و علاوه بر
کشتار مردم عراق، زیربناهای این کشور اسلامی را با خاک یکسان کرد.
استفاده از گلولههای حاوی اورانیوم ضعیف شده و
سلاحهای ممنوعه در این جنک کثیف سبب گردیده است تا هنوز نوزادان ناقصالخلقه در
عراق متولد میشوند.
سردمداران آمریکا از رئیس جمهور گرفته تا رهبران
کنگره و فرماندهان نظامی مرتب هشدار میدهند که ایالات متحده از جان شهروندان خود
در تمام نقاط جهان حمایت میکند و در پاسپورتهای آمریکایی این جمله چاپ شده است
که: «دارنده این پاسپورت تحت حمایت دولت آمریکا میباشد!»
همانطور که متذکر شدیم آمریکا به خونخواهی کشته
شدن چند صد آمریکایی و غیرآمریکایی در حملات تروریستی 11 سپتامبر اقدام به لشگرکشی
گسترده به عراق و افغانستان کرد که در این
حملات تاکنون بالغ بر یک میلیون نفر غیرنظامی جان خود را از دست دادهاند، امّا در
برابر کشتار بیرحمانه روسهای جدا افتاده از سرزمین مادری به دست نژادپرستان و
نئونازیها در اوکراین بجای محکوم کردن این جنایات، جمهوری فدراتیو روسیه را به
خاطر حمایت از مردم روس و روس تباران ساکن اوکراین محکوم میکند.
در طول ده ماه گذشته بیش از 5 هزار غیرنظامی روس
تبار که بیشتر آنها زنان و کودکان هستند جان خود را براثر حملات ارتش اوکراین و
میلیشیاهای نژادپرست مسلح اوکراینی از دست دادهاند. خانه و کاشانه مردم مناطق روس
نشین منهدم و بالغ بر نیم میلیون نفر آواره شدهاند.
ایالات متحده آمریکا با نفوذ در سازمانهای بینالمللی
اجازه حمایت سازمانهای انساندوستانه از این آوارگان را نمیدهد، و روسیه را به
خاطر ارسال مواد غذایی و دارو به این آوارگان محاصره اقتصادی کرده است. در بینش
حکام واشنگتن آوارگان روس دارای حقوق انسانی نیستند و نباید از آنها حمایتی صورت
بگیرد.
لبه تیغ حملات تبلیغاتی آمریکا و متحدانش متوجه
استقلال طلبان مناطق شرقی اوکراین است و در کمتر رسانه غربی به حقایق مربوط به
مظلومیّت کشته شدگان ـ مجروحین و آوارگان مناطق شرقی پرداخته می شود.
به طوری که اشاره شد مناطق شرقی اوکراین از دوران
قبل از انقلاب اکتبر 1917 مناطقی روسنشین بوده است. اصولاً اگر به تاریخ مراجعه
شود مشخص میگردد «کیف» اولین پایتخت روسیه بوده و کشور امروز اوکراین کشوری معجول
متشکل از سرزمینهای روسیه و لهستان و چند کشور پیرامونی است.
متأسفانه در جریان جنگ جهانی دوم نیز که اتحاد
جماهیر شوروی مورد تهاجم وحشیانه آلمان نازی قرار داشت بسیاری از اوکراینیها با
دشمن اتحاد شوروری همکاری میکردند، امّا پس از پایان جنگ جهانی دوّم «مسکو» این
خیانت بزرگ را نادیده گرفت و سرمایهگذاریهای
بزرگ زیربنایی در اوکراین سبب شد این جمهوری کاملاً ویران شده به یکی از پیشرفتهترین
جمهوریهای وارد در اتحاد شوروی تبدیل شود.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی که با دسیسههای
ایالات متحده و شرکای غربی وی و همکاری جنایتکاران داخلی نظیر بوریس یلتسین صورت
گرفت، آمریکاییها سرمست از پیروزی در جنگ سرد و فروپاشی اتحاد شوروی گام دوّم را
برای تکه تکه کردن روسیه برداشتند و با ایجاد مناقشات قومی در جمهوریهای قفقاز
روسیه و حتی ارسال سلاح و مهمات و نفوذ دادن تروریستها از طریق کشورهای تازه
استقلال یافته نظیر گرجستان کوشیدند روسیه را که دارای امکانات عظیم بالقوه برای
تبدیل مجدد به یک قدرت عظیم جانشین اتحاد شوروی بود تجزیه کنند، به ویژه آنکه
شرایط اقتصادی روسیه پس از فروپاشی شوروی روز به روز به نارضایتی اجتماعی دامن میزد.
با روی کار آمدن «ولادیمیر پوتین» شرایط روسیه پس
از یک دوران فترت تغییر جهت داد و روسیه جدید ققنوسوار از زیر خاکسترهای شوروی
سابق ظهور کرد.
ایالات متحده آمریکا از توسعه و رشد روسیه در
دوران ریاست جمهوری پوتین به شدت ناراضی است.
در این دوران تجدید حیات، روسیه توانست بر مشکلات
اقتصادی خرد کننده که روسیه را تا آستانه فروپاشی اقتصادی پیش برده بود فائق آید و
به جنگ و ناآرامی دخلی در مناطق آشوب زده چچن و اینگوش خاتمه دهد. آرامش داخلی و
رشد اقتصادی سبب گردید تا رهبران کرملین نظام تک قطبی مورد نظر ایالات متحده را که
هدف از پایهگذاری آن حاکم کردن آمریکا بر سرنوشت کل جهان است به چالش بکشند و با
سیاست خارجی هدفگذاری شده مجدداً به صرافت احیای روابط استراتژیک با متحدان خود در دوران اتحاد شوروی سابق بیفتند.
روسیه در مدت کوتاهی موفق شد تا حدودی جایگاه خود
را به عنوان یک قدرت جهانی احیا کند، که این امر به هیچ وجه مطلوب طراحان سیاستهای
امپریالیستی و تجاوزکارانه مقیم واشنگتن نبود. ایالات متحده آمریکا تشکیلات
تحقیقاتی بزرگی متشکل از متفکرین، تئوریسینها، طراحان جنگهای روانی و تبلیغاتی،
نیروهای زبده اطلاعاتی و نظامیان برجسته حتی با ملیّتهای ضدآمریکایی را برای
طراحی تجزیه روسیه و تغییر نقشه جغرافیایی جمهوری روسیه کبیر تدسیس کرده است که
بسیار مخفی و دور از دسترس رسانهها میباشد.
یک دیپلمات برجسته آمریکایی اخیراً در مصاحبهای
با نگارنده این سطور اعلام کرد درگیری آینده میان روسیه، کانادا، کشورهای
اسکاندیناوی و ایالات متحده آمریکا بر سر ذخایر عظیم و غنی نفت و گاز در اقیانوس
منجمد شمالی خواهد بود که همه این کشورها مدعی بخشهایی از این سرزمینهای رنج زده
هستند که با افزایش دمای هوا روز به روز از سطح یخهای آن کاسته میشود و روسها در
اقدامی عجولانه بخشهایی از کف آبهای یخ زده را به عنوان مرزهای روسیه نشانهگذاری
کردهاند!
ایالات متحده اگرچه بزرگترین قدرت نظامی جهان است
امّا نمیتواند ریسک برخورد نظامی با یک قدرت بزرگ هستهای دارای 5000 کلاهک هستهای را بپذیرد. امّا اگر این کشور بزرگ به
دهها کشور کوچک تقسیم و تضعیف گردد، میتوان گام به گام آن را خلع السلاح هستهای
کرد و سپس با این کشورهای کوچک حاصل از تقسیم ارضی روسیه به سادگی به توافقات مورد
نظر واشنگتن رسید!
یکی از دلایل عمده فروپاشی اتحاد شوروی، درگیر
شدن مسکو در جنگ افغانستان بود.
جنگ طولانی افغانستان انرژی اقتصادی و نظامی
اتحاد شوروی را به تحلیل برد.
همزمان ایالات متحده که خود زیرکانه موجبات دخالت
نظامی شوروی در افغانستان را فراهم آورده بود، به همین بهانه اتحاد شوروی را تحریم
اقتصادی کرد و حتی اجازه واردات گندم و مواد غذایی مورد نیاز این کشور را نداد.
آمریکا و متحدانش در پیمان تجاوزکارانه «ناتو» که
بدون پردهپوشی خواستار فروپاشی و نابودی اتحاد شوروی بودند از طریق محمدرضا شاه
پهلوی (شاه ایران) که مجری مطامع آمریکا در منطقه بود ژنرال داودخان رئیس جمهوری
افغانستان را بارها به ایران کشاندند و با دادن وعده کمکهای اقتصادی و نظامی به
داودخان و با تبلیغات فراوان اینطور وانمود کردند که افغانستان در حال تبدیل شدن
به یک پایگاه آمریکایی است!
همزمان از طریق مرزهای شمالی افغانستان اقدام به
ایجاد ناامنی در مرزهای جنوبی اتحاد شوروی کردند تا شوروی از امنیت مرزهای جنوبی
خود به وحشت بیفتد.
سپس در چند نوبت کودتای نظامی حکومت افغانستان
بین طرفداران غرب و شرق دست به دست شد و آمریکائیان طوری صحنه چینی کردند تا اتحاد
شوروی چارهای جز دخالت مستقیم نظامی در افغانستان نداشته باشد.
در حقیقت گودال و مرداب عمیقی را تدارک دیدند و
سپس شورویها را به این گودال مرگ کشاندند!
اکنون همین سناریوی امتحان شده را در مورد
اوکراین به اجرا گذاشتهاند.
اوکراین از نظر مذهبی (کلیسای ارتدوکس) از نظر
نژادی، از نظر تاریخی، از نظر فرهنگی، زبانی و اجتماعی با روسیه بسیار نزدیک است.
یکبار دیگر اشاره میکنم اولین پایتخت روسیه شهر
«کیف» بوده است که امروزه پایتخت اوکراین می باشد. تمام ساختمانهای تاریخی موجود
در سراسر اوکراین در دوران حکومت روسیه براین سرزمین ساخته شدهاند.
در طول صدها سال تاریخ مشترک اوکراینیها و روسها
خانوادههای مشترک تشکیل دادهاند.
کسانی که مثل نگارنده هم در روسیه و هم در
اوکراین بودهاند به خوبی میدانند که در بسیاری از خانوادههای روس دیده میشود
یکی از زوجین اوکراینی است، همچنین در خانوادههای اوکراینی.
در تاریخ معاصر «نیکیتا خروشچف» که یک اوکراینی
بود به دبیر اوّلی حزب کمونیست اتحاد شوروی (رهبری شوروی) رسید و با آنکه بیش از
80 درصد مردم اتحاد جماهیر شوروی روسها
بودند، هیچکس نسبت به رهبری یک اوکراینی اعتراض نکرد.
در دوران زمامداری نیکیتا خروشچف اقدامات
نابخردانه زیادی صورت گرفت که یکی از آنها ایجاد تغییرات جغرافیایی در اتحاد شوروی
بدون در نظر گرفتن جغرافیای انسانی بود.
نیکیتا خروشچف که یک نفر اوکراینی بود شبه جزیره
کریمه را که تقریباً تمام جمعیت آن را روسها تشکیل میدادند و بخشی از خاک روسیه
بود، از روسیه مجزا و به اوکراین منظم کرد، در آن زمان اعتراضات عظیمی در این شبه
جزیره صورت گرفت و روسها نسبت به انضمام سرزمین پدری خود به اوکراین دست به
تظاهرات گسترده زدند، امّا نیکیتا خروشچف برای آرام کردن مردم اظهار داشت چرا باید
اعتراض شود، همه ما در اتحاد شوروی زندگی میکنیم و ملّت شوروی هستیم نه اوکراینی
یا روس! در حقیقت علیرغم این اشتباه تاریخی خروشچف هیچ مشکل دیگری در این شبه
جزیره پیش نیامد و مردم که با اظهارات خروشچف آرام شده بودند به زندگی مسالمتآمیز
خود ادامه دادند اقلیت کوچکی از اوکراینیها در این شبه جزیره با روسها کار و
زندگی میکردند و اکثر خانوادهها متشکل از زوجهایی بود که یکی از آنها اوکراینی
یا روس بودند.
امّا وقتی آمریکا تصمیم به کشاندن اوکراین به
جرگه کشورهای عضو پیمان تجاوزکارانه ناتو گرفت سعاتت مردم این شبه جزیره را هدف
مطامع خود قرار داد.
آمریکاییها که خود را پرچمدار و مدافع حقوق بشر
در جهان معرفی میکنند و احترام به رأی مردم را اصل در حکومتهای دمکراتیک میدانند
یک سال قبل علیه حکومت قانونی اوکراین که با رأی اکثریت مردم این کشور زمام امور
را در دست گرفته بود دست به کودتا زدند و با ایجاد اغتشاش و دامن زدن به
احساسات ناسیونالیستی اوکراینیها را علیه
روسها شوراندند!
در وسایل ارتباط جمعی غربی که اوکراین را آماج
تبلیغات دروغ قرار داده بودند گفته میشد در صورت قطع هرگونه ارتباط با روسیه و
وارد شدن به اتحادیه اروپا و ناتو درهای خوشبختی و رفاه اقتصادی به روی آنها باز
خواهد شد و این روسیه است که مانع خوشبختی آنها شده است.
آنها میلیونها روس تبار ساکن کریمه و بخشهای
شرقی اوکراین را عوامل مسکو (!) معرفی و اوکراینیها را علیه روسها میشوراندند.
با کمک دستگاههای اطلاعاتی ـ جاسوسی آمریکا و انگلستان و متحدان ناتویی آنها
گروهکهای نژادپرست تندرو و دارای تمایلات فاشیستی تشکیل شدند که به خانههای روسها
حمله میکردند و دست به قتل همسایگان روس خود و غارت اموال آنها میزدند!
ایجاد نفرت نژادی در میان ساکنان اوکراین و متهم
کردن رئیس جمهوری قانونی اوکراین به وابستگی به روسیه مرتب به مردم اوکراین گوشزد
می شد.
ماهها مردم را در میدان مرکزی کیف (میدان
استقلال) گرد آوردند و وزیر خارجه وقت آمریکا و سناتورهای آمریکایی به این میدان
آمدند و با اظهارات مداخله جویانه خود و با زیر پا گذاشتن قوانین بینالمللی ومحلی
آشکارا روسیه را به رویارویی کشاندند.
هدف ایالات متحده آمریکا فقط دور کردن اوکراینها
از برادران روسیاشان نبود، آنها مایل بودند با ایجاد آتش جنگ و درگیری میان
اوکراین و روسیه این دو جمهوری شوروی سابق را به نقطه بدون بازگشت بکشانند و
افغانستان جدیدی برای روسیه ایجاد کنند تا همان اثری که مداخله نظامی اتحاد شوروی
در افغانستان برای مسکو به ارمغان آورد، مجدداً در مداخله نظامی روسیه در اوکراین
تکرار شده و موجبات فروپاشی روسیه را فراهم بیاورد. کشته شدن روسهای مقیم مناطق
شرقی اوکراین و بالا گرفتن احساسات ضدروسی که توسط تبلیغات گسترده وسایل ارتباط
جمعی وابسته به وزارت خارجه آمریکا و سی ـ آی ـ ا تبلیغ و تشدید میشد، مردم این
مناطق را ناچار به تقاضای جدایی از اوکراین و در دست گرفتن سرنوشت خدا کرد.
این کار مطابق با سازوکارهای قانونی و منطبق بر
اصول پذیرفته شده قوانین بینالمللی و سازمان ملل و با انجام رفراندوم سراسری در
شبه جزیره کریمه و مناطق روسنشین شرقی انجام شد، امّا ایالات متحده آمریکا و
متحدانش در سازمان آتلانتیک شمالی که از ابتدا صحنهآرایی این اتفاقات را برعهده
داشتند بجای محترم شمردن رأی مردم، مرحله بعدی اقدامات ضد روسي خود را آغاز کردند.
ابتدا با تهاجم گسترده تبلیغاتی به کشورهای تازه
استقلال یافته شوروی سابق که دارای اقلیتهای روسی هستند و به کشورهای پیرامونی
روسیه خطر تکرار رویداد اوکراین در کشورهای آنان را بزرگنمایی کرده و به بهانه
حمایت از این کشورها در برابر روسیه، اقدام به ارسال تجهیزات نظامی و جنگندههای
تهاجمی و بمب افکنهایی با قابلیت حمل سلاح اتمی و اعزام ناوگان اتمی به دریای
سیاه نموده و نیروهای ناتو را در اطراف روسیه مستقر کردند!
گسترش ناتو به بهانه اوکراین در حالی صورت میگیرد
که براساس توافقات سالت (تحدید سلاحهای هستهای شوروی و آمریکا) آمریکا در چند
نوبت مذاکرات جورج بوش و گورباچف متعهد شده بود در برابر انحلال پیمان ورشو،
سازمان تجاوزکارانه ناتو را نه تنها گسترش ندهد، بلکه آن را تبدیل به یک سازمان
غیرنظامی بشردوستانه کند!
اکنون آمریکا سرمست از تخریب روابط تاریخی و
برادرانه دو ملت روس و اوکراین به دنبال تخریب روابط روسیه با سایر جمهوریهای
تازه استقلال شوروی سابق و همسایگان این کشور است. ایالات متحده برای یک بحران
طولانی در روابط اوکراین با جمهوری فدراتیو روسیه برنامهریزی کرده است، تا بهانه
برای تحریم اقتصادی روسیه و مضمحل کردن اقتصاد این کشور وجود داشته باشد.
همچنین ایالات متحده با باز کردن شیرهای نفت
عربستان سعودی که امتیاز اکثر چاههای نفت آن متعلق به شرکت آمریکایی ارامکو است
بهای نفت را به کمترین قیمت در 5 سال گذشته رسانده است و امیدوار است با این اقدام
درآمدهای ارزی روسیه را که وابسته به فروش نفت و گاز است به میزانی برساند که
جوابگوی مخارج جاری دولت روسیه نباشد.
مجموعه این اقدامات با این هدف صورت گرفته است تا
مشکلات داخلی و خارجی منجر به فروپاشی دولت روسیه شود.
در این شرایط دامن زدن به احساسات ملی گرایانه در
جمهوریهای خودمختار روسیه میتواند مکمل طرحهای ضد روسی آمریکا باشد.
بنابراین در حالی که روسیه درگیر مشکلات آمریکا
ساخته اوکراین است، جای تعجّب نخواهد بود که به زودی شاهد اعلام خلافت اسلامی داعش
در جمهوریهای مسلماننشین روسیه و گسترش اقدامات تروریستی و بروز مشکلات امنیتی
داخلی در روسیه باشیم.
قدر مسلم آمریکا اجازه حل مسالمتآمیز بحران
اوکراین را نخواهد داد و علاوه بر آن بحرانهای مشابه نیز برای روسیه به وجود
خواهد آورد. در حال حاضر ایالات متحده آمریکا با استفاده از تندروها و مزدورانی که
از کف خیابانهای نیویورک و میلان و رم و لندن و تروریستهای پاکستانی ـ افغانی ـ
چچنی و عرب گرد آورده است سرگرم تشکیل هستههای نظامی و آموزش آنها در اردوگاههایی
در جنوب عربستان و اردن و مناطق نظیر جزیره دیهگو گارسیا است تا این گروههای
آموزش دیده را به مناطق آسیبپذیر روسیه که مستعد اغتشاشات قومی و مذهبی هستند
اعزام کند.
یک دیپلمات سابق ایالات متحده که سالها در اتحاد
شوروی خدمت کرده و هم اینک دوران بازنشستگی خود را میگذراند به نگارنده اظهار
داشت:
«هنگامی که اتحاد شوروی فرو پاشید و به 15 جمهوری
شدیداً گرفتار و مقروض و دارای مشکلات عدیده اقتصادی ـ سیاسی و اجتماعی تبدیل
گردید، و حتی بعضی از جمهوریها از نظر سطح درآمد ملی و سرانه در ردیف کشورهای
توسعه نیافته و فقیر آفریقا قرار گرفتند، واشنگتن کار را تمام شده میدید و یک
اشتباه تاریخی را مرتکب شد که به روسیه زمان برای تنفس و جمع و جور کردن اوضاع را
داد.
در حالی که ما در دوران حکومت بوریس یلتسین میتوانستیم
همانطور که در دوران تزارها بخشی از روسیه (الاسکا) را خریدیم و به ایالات متحده
منضم کردیم، تمام سلاحهای هستهای روسیه را خریداری کنیم. حتی یلتسین حاضر به
خروج از جزایر کوریل در اقیانوس آرام و واگذاری بسیاری از جزایر روسیه در اقیانوس
منجمد شمالی در ازای دریافت کمکهای مالی شده بود (!) امّا چون در واشنگتن تصور میکردند
با آشفتگی اوضاع اقتصادی روسیه و جنگ داخلی چچن روسیه در حال متلاشی شدن است کار
نابودی روسیه را نیمه کاره رها کردند!
اکنون ایالات متحده از قدرت گرفتن مجدد روسیه در
دوران ولادیمیر پوتین به شدت ناراضی است و میکوشد همانطور که اتحاد شوروی را در
جنگ سرد شکست داد و موجبات فروپاشی آن را فراهم آورد، نقشه روسیه را هم دگرگون
نماید...»
جمهوری فدراتیو روسیه با مساحت 400/075/17
کیلومتر مربع بزرگترین کشور جهان (دو برابر ایالات متحده آمریکا) و شامل 21 جمهوری
خودمختار ـ 49 استان ـ 6 ناحیه و 10 منطقه ملّی است.
سه چهارم جمعیت روسیه شهرنسین هستند. سه منطقه که
در آنها سایر اقوام جمعیت ببیشتری نسبت به روسها دارند عبارت است از اورال ـ
قفقاز و سیبری شرقی.
ساکنان منطقه اورال را بیشتر اقوام ترک زبان
تشکیل میدهند که بازماندگان مهاجمان خانات قازان (تاتارستان امروزی) هستند در
مناطق قفقاز هم اقوامی چون لزگیها ـ تاتارها ـ آوارها ـ چچنها ـ اینگوشها ـ
گرجیها ـ آذری ها و نظایر آنها هستند.
در سیبری شرقی اقوام یاکوت ـ بوریات و تووینی
سکونت دارند. ناحیه قفقاز که دارای کوهستانهای سر به فلک کشیده و دست نایافتنی
است موزهای از اقوام کهن جهان دیده میشود، اقوامی که از سیبری حرکت کردند و در
اروپا و آسیا تا هندوستان پخش شدند.
پس از فروپاشی اتحاد شوروی به تحریک سازمانهای
اطلاعاتی آمریکا، که افرادی را در عربستان و پاکستان و افغانستان آموزش داده
بودند، جنبشهای تروریستی به اصطلاح استقلال طلبانه در این منطقه شکل گرفت و
جمهوری خودمختار چچن ـ اینگوش تجزیه شد. چچنها که وهابیون سعودی در آنها نفوذ
کرده بودند و از طرف غربی ها حمایت تسلیحاتی میشدند استقلال خود را از اینگوشها
اعلام و خواستار جدایی از روسیه شدند. در این زمان سی ـ ای ـ ا پایگاههایی را در
گرجستان و آذربایجان برای حمایت از چچنها تأسیس و ضمن حمایت تسلیحاتی و آموزش
خرابکاری اقدام به اعزام جنگجویان از عربستان و پاکستان و افغانستان و امارات
متحده عربی و قطر به این منطقه کرد و جنگ خونینی را به مردم این منطقه و روسیه
تحمیل نمود.
اکنون همین سناریو مجدداً در حال شکلگیری است و
سازمانهای جاسوسی و اطلاعاتی آمریکا و عربستان سعودی و چند کشور اروپایی و منطقه
خلیج فارس با دستچین کردن تروریستهایی که امتحان خوبی در دوران همکاری با داعش در
سوریه و عراق دادهاند، طرح روشن کردن آتش جنبشهای استقلالطلبانه و اقدامات
تروریستی و ایجاد جنگ داخلی در جمهوریهای خودمختار و استانها و نواحی دارای
اختلافات نژادی و مذهبی با روسها در داخل جمهوری فدراتیو روسیه را دنبال ميكنند.
بنابراین آتشی که در اوکراین توسط غرب روشن شده
است ممکن است در بعضی مقاطع زمانی موقتاً خاموش شود، امّا مجدداً شعلههای آن از
زیر خاکستر نفرتهای نژادی زبانه خواهد زد و برای سالیان طولانی تنشهای قومی و
نژادی و درگیریهای مرزی نه تنها در شرق اوکراین، بلکه در شرق اروپا را ناظر
خواهیم بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر