اين هفته شعر من بود از براي گوشت
گويم قصيدهاي پي مدح و ثناي گوشت
از نرخ و قيمتش چوبپرسي بگويمت:
در آسمان بجوي، از اين پس بهاي گوشت
عمريست من به ديزي آبگوشت، عاشقم
چون گربهاي معو بكشم از قفاي گوشت
ديزي دمر فتاده و بسته است كارتونك
گشته سياه، چهره او از جفاي گوشت
من حاضرم كه نيم منش را به من دهند
تا جان خسته را بنمايم فداي گوشت
ديزي به دست دارم و گردم به دور شهر
همچون «پليس» ز پي رد پاي گوشت
هر صبح و عصر، صفحه روزنامهها پر است
از شرح حال گوشت و يا ماجراي گوشت
مسجد و مجالس روضه، ز مرد و زن
هستند نوحهگر همگي از فناي گوشت
وام خريد مواد غذايي!
اين هفته شعر من بود از براي گوشت
گويم قصيدهاي پي مدح و ثناي گوشت
از نرخ و قيمتش چوبپرسي بگويمت:
در آسمان بجوي، از اين پس بهاي گوشت
عمريست من به ديزي آبگوشت، عاشقم
چون گربهاي معو بكشم از قفاي گوشت
ديزي دمر فتاده و بسته است كارتونك
گشته سياه، چهره او از جفاي گوشت
من حاضرم كه نيم منش را به من دهند
تا جان خسته را بنمايم فداي گوشت
ديزي به دست دارم و گردم به دور شهر
همچون «پليس» ز پي رد پاي گوشت
هر صبح و عصر، صفحه روزنامهها پر است
از شرح حال گوشت و يا ماجراي گوشت
مسجد و مجالس روضه، ز مرد و زن
هستند نوحهگر همگي از فناي گوشت
وام خريد مواد غذايي!
|
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر