بايد به شما عرض كنم محترمانه
با حرف زدن، حل نشود
مشكل خانه
با اين همه سرمايه ـ زمين ـ
نيرو ـ امكان
اين مشكل مسكن ـ همه
عذر است و بهانه
داني چه بود فرق فلان مالك و
بنده
او سنگ محك دارد و من
سنگ مثانه
گويند زمين خوارِ ـ زمين خورده
ـ ولي نه
اين دام ـ نشسته به
كمين ـ در پس دانه
افسوس كه در عصر اتم ـ عصر تمدن
از عاطفه و صدق ـ
نمانده است نشانه
هر كس پي پر كردن جيب است ـ زهر
راه
حيران شدم از مردم اين
دور و زمانه
تفهيم هنر ـ چند كني، بيهنران
را
باباي كچل را ـ چه
نيازي است به شانه
اي پول، كه فكر همه باشد به تو
مشغول
چون ريگ مشو، جانب هر
سفله ـ روانه
زنده از بيكفني!
بسكه خوردم همه شب باد هواي وطني!
رنگ سرخم شده تبديل به زرد
چمني!
پدر بخت بسوزد كه ز بيكاري محض
كار من گشته شب و روز فقط سينهزني
گوئيا معدن گچ باشد و مملو ز سبوس
كله بيمخ من، زير كلاه لگني!
كاش منهم عوض كسب فضيلت ز ازل
رفته بودم پي دوز و كلك و جيبكني!
ديدمش نيم نخود عاطفه و رحم نداشت
آنكه ميكرد تظاهر به اصول مدني
هِر ز بِر هيچ نميفهمد و ماتم كه چرا
رتبهاش گشته فزونتز ز اويس
قرني
خوردهام در طلب كار در اين شهر خراب
گه از اين توسري و گاه از آن تو
دهني
بين مردم شدهام سمبل بيكاري و قرض
نسيه از بسكه گرفتم ز فقير و ز
غني
دلم از بوي پلو ميتپد و ميرقصد
چون وكيلان به ختم جلسات علني
هر كسي هست به عشق و به اميدي زنده
زنده هستم من حسرت زده از بيكفني!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر