چهارشنبه

نخود هر آش !


 روزگاری پیرمردی را بود گاوی
از قضا گاو را شکسته پایی!
گفت دکتر: (پس از معاینات مشروح)
«گر تواند ایستد گاو مجروح
می‌شود خوب و سالم چو روز نخست
گرنه، دست از گاو بباید شست!»
گوسپندی شنید چنین داستان
آمد نزد گاو، دوان دوان:
«چه نشسته‌ای ای گاو بیچاره!
گر چنین نکنی خواهی مرد
آرزوها به گور خواهی برد...»
گاو دو روز تمام افتاد
روز سوم ناگهان ایستاد!
فردا زشادمانی پیرمرد
کرد قربانی آن گوسپند!!
چه چیز از این پند آموختی؟
چه چیزی به علم خود اندوختی؟
«گر می‌خواهی تو زنده باشی هرگز مشو نخود هر آشی!»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر