ميزان فساد مالي پرونده حاج محمّدرضا رحيمي در
مقايسه با پروندههاي چند ده هزار ميليارد توماني و يا پرونده حاج آقا بابك زنجاني
رقم عمدهاي محسوب نميشود، عليالخصوص اينكه حاج محمدرضا مقاديري از اين پولها
را هم به اقرار خودش (در نامه به حاجمحمود احمدينژاد) به نمايندگان محترم مجلس
شوراي اسلامي هبه كرده است!
آنچه در اين پرونده مايه تأسف و تألم ميباشد
محكوميت دست راست رئيس جمهوري اسلامي است كه به ضرس قاطع دولت خود را «پاكدست»
ترين دولت ايران (از زمان مادها به اين طرف) ميناميد!
اگر «پاكدست» ترين دولت تاريخ ايران اين چنين
بوده است واي بر ما (!) بايد ديد يحتمل دولتهاي قبلي كه چنين پاكدست نبودهاند
چه كردهاند؟!
گر
مسلماني از اين است كه حافظ دارد
واي
اگـر از پس امــروز بود فـردايي!
ما نه در مقام قضايي هستيم و نه اطلاعي از سير
پرونده اين بابا داريم، اما به خوبي ميدانيم كه قوه قضائيه مدتي طولاني و با دقت
و طي مراحل قضايي حكم محكوميت قطعي حاج محمدرضا را صادر كرده و ايشان با نامهپراكني
و ايجاد شبهه سياسي كاري نميتواند از مجازات فرار كرده و به جاي زندان رفتن سر
از ساختمان ولنجك در آورده و به جمع دولتيان سابق بپيوندد! (دولت ده و نيم!)
نامه حاج محمدرضا رحيمي به احمدينژاد محتواي
عاطفي و احساسبرانگيز (درام!) دارد و چه بسا مناسب ساختن يك فيلم ملودرام به سبك
فيلمهاي فارسي رژيم گذشته است كه طي آن يك رفيق در طول مدت رفاقت شيرين خود به
رفيقش كلي حال ميدهد و در هر مناسبتي او را تا عرش ميرساند و مدح و ثناي او را
ميگويد و به حمايت و پشتيباني مستحضر است، اما در يك لحظه حساس رفيق ديگر كه
هميشه به او گفته بود: «برو جلو دارمت!» به محض تغييرات جوي (!) پشت رفيق خود را
خالي كرده و اجازه ميدهد يار غار سابقش با مخ به زمين بيايد!
من اگر كارگردان چنين فيلمي باشم اسمش را ميگذارم:
«خداحافظ رفيق!»
حاج محمدرضا رحيمي خيلي به حاج محمود احمدينژاد
عشق ميورزيد و اين عشق هرچند وقتي در اظهارات وي نمود پيدا ميكرد.
بايد گفت در تاريخ سياسي كشور (از زمان مادها به
اين طرف) چنين روابط احساسي ميان يك رئيس دولت و دست راست وي (معاون اول) وجود
نداشته است.
ما به چند مورد از اين اظهارات عاطفي اشاره ميكنيم:
يكبار موقع توديع رئيس سابق ديوان محاسبات و
معرفي حاج محمدرضا به عنوان رئيس جديد، حاج آقا رحيمي در حالي كه شميم احساسات از
بياناتش مثل بوي ادوكلن بولگاري به مشام ميرسيد در تبيين «پاكدستي» دولت احمدينژاد
اظهار داشت كه منبعد ديوان محاسبات بيكار خواهد ماند چون آنقدر حساب كتاب دولت حاج
آقا احمدينژاد درست وصحيح و دولت ايشان «دستپاك» است، كه نيازي به محاسبات اين
ديوان نخواهد بود! (قريب به مضمون)
اين اظهارات مورد اعتراض حتي نمايندگان موسوم به
اصولگرا در مجلس قرار گرفت ومحمد خوشچهره از نمايندگان اصولگراي مجلس اظهار داشت:
«حمايتهاي نسنجيده و غيرمتعارف دستگاههاي نظارتي از بخشهاي دولتي، جايگاه
دستگاههاي نظارتي ملي را به دستگاههاي نظارتي دولتي تقليل ميدهد!»
انتقادات نمايندگان مجلس و مردم از اظهارت
متملّقانه و مداهنهآميز حاج محمدرضا اثري بر محبت قلبي وعروقي رحيمي نگذاشت و
ايشان در آينده «دوز» ابراز محبت و عشق را بالاتر برد!
وي در سخنراني خود در اجلاس ساليانه مديران ديوان
محاسبات (17 خردادماه 1385) گفت: «در سوريه يكي از مسلمانان به من (رحيمي) گفت: كه
اگر بنا بود بعد از پيامبر، پيامبر ديگري بيايد، آن احمدينژاد بود!!!»
حاج آقا محمدرضا كه با قطعي شدن حكم زندان از جمع
رفقاي سابق كه در ساختمان ولنجك گده ميكنند جا مانده است (دولت 5/10) در همين
اجلاس ضمن ادامه مديحهپردازيها خطاب به حاج محمود احمدينژاد كه در جلسه حاضر و
از اظهارات حاج محمدرضا مسرور و مكيّف بود، اظهار داشت: «... اين ابراز احساسات
براي ما افتخار بزرگي است و به بركت وجود شما، ما را مورد نوازش و احترام قرار ميدادند!»
ملاحظه بفرمائيد يك انسان چقدر بايد خود را
ناديده بگيرد كه اگر كسي جواب سلام او را گرفته است بگويد خودم عددي نيستم و
احترامي ندارم و اگر به من احترام كردهاند به خاطر وجود حاج محمودآقا بوده است!)
اين اظهارات متملقانه آن هم نسبت به شخصي كه در
سفر به نيويورك خود را غرق در «هاله نور» ديده بود پاشنه آشيل رئيس دولت نهم و دهم
شد، بطوري كه وي بعدها وزن بيشتري براي خود قائل شد كه نتيجهاش قهر يازده روزه
بود.
اين اظهارات سخيف مورد اعتراض نمايندگان مجلس و
متدينين قرار گرفت، اما باعث تنبه حاج محمدرضا و به هوش آمدن وي نشد و حاج آقا
رحيمي كه در تعريف و تمجيد و تملقگويي از حاج محمود ترمز بريده بود در مراسم
افتتاح چندينباره طرح توسعه سيمان بوكان سخنراني خود را با جمله: «به نام خدا و
... به نام رئيسجمهور احمدينژاد» آغاز كرد!!
(روزنامه جمهوري اسلامي 20 آذرماه 1391)
متأسفانه اين اظهارات بارها از برنامههاي خبري
تلويزيون هم پخش شد و فصل جديدي در تاريخ ادبيات مداهنهپردازي كشور گشوده شد!
(تملقگوييهايي كه از زمان مادها به اين طرف بينظير
بوده است!)
مبوس جز لب معشوق و جام مي حافظ
كه
دست زهد فروشان خطاست بوسيدن
در اين ايام قوه قضائيه به دور از جار و جنجال
رسيدگي به پرونده رحيمي را كه از سال 1388 شروع شده بود ادامه ميداد و پرونده در
خصوص فساد شركت بيمه ايران در سال 1389 به صورت رسمي ثبت كيفري شد و در جريان
بررسيهاي قضايي معلوم شد كه حاج آقا رحيمي در پرونده ديگري هم نقش داشته و 60
ميليارد تومان بدهي ومعوقه بانكي داشته كه براي رفع و رجوع به پرداخت رشوه اقدام
كرده است!
با از پرده بيرون افتادن مفاسد كلان معاون اول
احمدينژاد براي حمايت از رفيق شفيق خود وارد عمل شد و در هشتم تيرماه 1390
قاطعانه تلويحاً قوه قضائيه را تهديد كرد و گفت: «كابينه خط قرمزي است كه اگر
بخواهيد به آن دستاندازي كنند، ديگر من بايد وظيفه قانوني خود را انجام دهم!»
حمايتهاي احمدينژاد از معاون اول خود حد و
مرزي نداشت. موقعي كه موضوع جعلي بودن مدرك تحصيلي حاج محمدرضا پيش آمد و
نمايندگان اصولگراي مجلس درخواست بررسي صحت مدرك دكتراي حاج محمدرضا را دادند و
مورد موافقت هيئترئيسه مجلس هم قرار گرفت، در جمع خبرنگاران اظهار داشت: «مگر
در مملكت هيچ مشكلي وجود ندارد كه نمايندگان دنبال اثبات تقلبي بودن مدرك او
هستند!»
«احمدينژاد» كه همواره از «پاكدست» بودن
مديران دولتهاي نهم و دهم سخن ميگفت و دولت خود را «پاكترين دولت تاريخ»
ميدانست و ميگفت اگر در كابينه او و در ميان مديرانش فردي فساد مالي كرد بايد
دستش را قطع كرد، به شدت از معاون اول خود دفاع ميكرد و رسيدگي به مفاسد اقتصادي
«دست راست» خود را سياسي كاري رقيبان ميدانست!
دكتر احمد توكلي نماينده اقتصاددان مجلس شوراي
اسلامي در 22 خردادماه 1390 در مصاحبه با خبرگزاري مهر از جلسه 3 مقام بلندپايه
قضايي با احمدينژاد در سال 1389 خبر داد و گفت: «آقايان اژهاي، رئيسي و خلفي»
كه قضات با سابقه و خوشنام كشور هستند پرونده رحيمي را مطالعه كردند و يك سال پيش
نزد احمدينژاد رفتند به وي گفتند ما سه قاضي به اتفاق آرا تائيد ميكنيم كه توجه
اتهام به آقاي رحيمي قطعي است و بايد تعقيب شود، اما احمدينژاد 100 دقيقه براي
اين سه قاضي باسابقه و خوشنام سخنراني كرد و از توطئه عليه دولت ياد و به صورت
قاطع از معاون اول خود حمايت كرد.» متأسفانه احمدينژاد عليرغم اطلاع از اين مسايل
نه تنها كابينه خود را پاكسازي نكرد و تمام قد در برابر رسيدگي به پرونده رحيمي
ايستاد، بلكه در 22 خرداد 1392 با اهداي «نشان درجه اول خدمت!» به حاج
محمدرضا رحيمي كوشيد مصونيت وي را در برابر رسيدگي قضايي به پرونده بيمه، بيمه
كند!!
در موقع نشاندار شدن حاج آقا رحيمي توسط حاج آقا
احمدينژاد، معاون اول در حالي كه از خدمات خود به امت هميشه در صحنه مشعوف و
مغرور بود خطاب به احمدينژاد آخرين نوشابه را باز كرد و گفت: «همه نشانهاي
لياقت و خدمت، شايسته و زيبنده خود دكتر احمدينژاد است!»
پيامبر اعظم ميفرمايد: «دوستي جاه و مال، نفاق
را در دل ميروياند...!»
با رسيدگي قضايي طولاني و دقيق و محرّز شدن جرايم
حاج آقا رحيمي، نهايتاً حكم قطعي پنج سال زندان و بالا آوردن حدود 4 ميليارد تومان
وجه رايج كشور؛ حاج محمدرضا رحيمي (دارنده نشان درجه يك خدمت و لياقت!) ناگهان زد
زير هر چه رفاقت(!) و نامهاي خطاب به احمدينژاد نوشت و تيري رها كرد كه فعلاً تركش آن 170 نماينده مجلس را به خطر
انداخته و چه بسا با اعلام قاطعانه معاون اول قوه قضائيه مبني بر برخورد قاطع با
عناصر متكي به قدرت و ثروت حاج آقا رحيمي در نقل مكان به زندان تنها نباشد و شاهد
تشكيل دولت ده و نيم (!) در يكي از سلولهاي اوين يا قزلحصار باشيم!
سير رشد و ترقي حاج محمدرضا رحيمي نسبت مستقيم با
سخنرانيهاي مداهنهآميز او دارد و هر وقت احمدينژاد را جايي گير آورد يك حال
اساسي به حاج محمود داد و دست آخر به مقام شامخ معاون اولي رسيد!
در فرهنگ ما و در ادبيات ما و در دين ما و در
روايات ائمه معصومين همواره مداهنهپردازي، تملّقگويي، چاپلوسي و ابراز تعاريف
غلوآميز نهي شده است. بخصوص اگر عدهاي مرتب در اطراف مديران ارشد و مسئولين تملق
آنها را بگويند و هر كار غلط و اشتباه آنها را مورد تاييد و تمجيد قرار دهند كمكم
طرف به اشتباه ميافتد!
بسياري از ديكتاتورها را اطرافيان آنها ساختند.
به ويژه اگر شخص به بيماري «خودشيفتگي» مبتلا باشد اندكاندك تصور ميكند كه
موجودي فرازميني و مورد توجه ويژه و غرق در «هاله نور» است!
من اگر قانونگذار بودم يا در مجلس بودم و دستم
به جايي بند بود و حرفم در رو داشت قانوني تصويب ميكردم تا متلمقان را به محض
دهان باز كردن و تملق گفتن جريمه و نقرهداغ كنند!
اگر دولت براي تملقگويي جريمه وضع كند يا به
چاپلوسي ماليات ببندد مطمئناً كسري بودجه دولت تأمين خواهد شد و درآمد كشور از
وابستگي به نفت نجات خواهد يافت!
براي رفع خستگي عرض كنم شخصي براي گرفتن صله نزد
حاكم شهر رفت و گفت كه ديشب پدر مرحوم شما را خواب ديدم كه در بهشت كنار حوريان
بهشتي شراب طهور مينوشيد و خلاصه روزگار بهشتي داشت!
حاكم دستور داد طرف را بخوابانند و شلاق بزنند و
در توجيه دستور خود گفت: پدر من راهزن و قطاعالطريق و مبتلا به هزار معصيت بود و
خودم بهتر از تو ميدانم كه حاليه كجاست!!
همگان به خاطر دارند در يكي از سخنرانيهاي امام
خميني (ره) در حسينيه جماران فرد صاحب نامي بلند شد و شروع به تملقگويي كرد. امام
اجازه نداد آن فرد جمله خود را تمام كند و با تغيّر گفت اين حرفها را نزنيد، يك
وقت باورم ميشود. (نقل به مضمون!)
يك فردي آمده از احساسات مردم و اشتباهات دولت
گذشته استفاده كرده و رأي آورده و رئيسجمهور شده و ظرفيت اين جايگاه را هم
نداشته است، چرا بايد اين فرد را با تملّقگويي نعوذبالله تا جايگاه پيامبري بالا
آورد و گفت كه در سوريه فردي به او گفته اگر قرار بود بعد از پيامبر، پيامبر جديدي
بيايد، او حتماً احمدينژاد ميبود!!
اين افراد متملق و چاپلوس سعي ميكنند با اين
اظهارات خود را در قلب رئيس و مدير و صاحب قدرت و منصب جا كرده و به سوءاستفادههاي
خود بپردازند. همان موقع كه محمدرضا رحيمي اين حرفهاي سخيف را زد بايد به جرم
اهانت به جايگاه الهي پيامبر دستگير و محاكمه ميشد.
حجتالاسلام و المسلمين سيدرضا اكرمي عضو جامعه
روحانيت مبارز در همان موقع از اولين كساني بود كه خواستار برخورد با اين اظهارات
سخيف شد و گفت: «بايد با تعاريفي كه به منظور مبالغه و غلو اظهار ميشود،
برخورد كرد و جلوي نشر و پخش آن را در جامعه گرفت... اين مسأله (اظهارات رحيمي) به
يقين به ضرر تشيع و اسلام خواهد بود!.»
سادات موسوي نماينده مجلس شوراي اسلامي هم اظهار
داشت: «چنين سخناني، احمدينژاد را بزرگ نميكند و اگر آن مسلمان واقعاً در
سوريه چنين حرفي را هم زده باشد، رئيس ديوان محاسبات نبايد حرف باطل او را نقل ميكرد!»
معمولاً بين خلافكاران عهد و پيماني وجود دارد كه
اگر يكي از آنها گير كرد در آگاهي و در بازجويي و دادگاه جرم را به گردن بگيرد و
به اصطلاح ديگران را نفروشد و لو ندهد!
با انتشار خبر محكوميت رحيمي رئيس دولت سابق هم
كه تا پاي جان از رحيمي حمايت ميكرد با انتشار چند خط اطلاعيه از وي تبري جست!
اين «بگم، بگم» كه مؤسس آن در جمهوري اسلامي حاج
آقا محمود احمدينژاد بود ادامه يافت و حاج محمدرضا معاون اول هم با انتشار نامهاي
پاي بقيه را هم به ميان كشيد!
رحيمي در نامه خود مسايل زيادي را فاش كرده ، از
جمله اينكه 211 نمايندهاي كه از انتصاب او حمايت كردهبودند و چكپولهايي كه بين
نمايندگان ملت از طرف دولت اهدا شده است!
رحيمي در اين نامه از نارفيقيها شكايت كرده و به
سبك بازيگر فيلم قيصر و كلاه مخمليهاي سابق تهران گفته است: «بازي را در صحنه
رفاقت باختم!» در اين نامه تكان دهنده حاجآقا رحيمي نكاتي از رفاقت خود با
احمدينژاد را در اردبيل و آذربايجان و ساير قراء و قصاب به ياد ايشان ميآورد و
خلاصه اينكه نشان ميدهد حاج محمود قدر آن عشق و وفاداريها و اظهارات مداهنهآميز
را ندانسته و حق رفاقت را به جا نياورده و پشت ايشان را خالي كرده است! از جمله مينويسد:
«چون دوست دشمن است به كجا برم شكايت؟!»
در نامه برادر رحيمي عازم زندان خطاب به پديده
هزاره سوم، نكات زيادي وجود دارد كه موجب رقت قلب و جانسوز است و نشان ميدهد عشقها
و رفاقتهاي اين سال و زمونه هم مثل بسياري از محصولات تاريخ مصرف گذشته كه همچنان
با تغيير تاريخ به خورد مردم داده ميشوند قابل اعتماد و اطمينان نيست.
بلايي كه سر حاج محمدرضا رحيمي آمده است به نظر
بنده كه عمرم را در مطالعه و تحقيق و تفحص و غرق در كتاب گذراندهام ناشي از عدم
مطالعه آثار و متون كتبي و عبرت گرفتن از تاريخ و زندگي و طبيعت و ... است.
بطور مثال روسها كه در سرزمين آنها خرس زياد است
و از نزديك زندگي و نحوه زيست آنان را رصد كردهاند مثل معروفي دارند كه ميگويند:
«خرس هنگامي كه دارد غرق ميشود فرزند خود را زير پا ميگذارد تا آب از سر خودش
نگذرد و غرق نشود!»
من هم اگر جاي حاج محمدرضا بودم واقعاً دلم براي
آن همه تعريف و تمجيد و عبارات غلوآميز كه
در وصف حاج محمود بكار بردم ميسوخت!
خوب است حاج آقا رحيمي در فرصت پنج سالهاي كه در
زندان دارد فكر كند ببيند آيا واقعاً آن مسلمان سوريهاي آن عبارت را در مورد
احمدينژاد به كار برده بود؟
و آيا واقعاً همه نشانهاي لياقت و خدمت را بايد
به احمدينژاد داد؟
و آيا اگر زمان به عقب برگردد و يكبار ديگر در
مراسم افتتاح چندباره سيمان بوكان شركت كند خواهد گفت به نام خدا و... احمدينژاد؟!
كار معاون اول كه به اينجا رسيده و حكم قطعي وي
صادر شده است، اما خوب است اين ماجراي تأسفبار باعث عبرت ديگران شود تا در مسير
اختلاس و سوءاتسفاده مالي و ... پاي نگذارند و فريب شيطان را نخورند (اگرچه خودشان
صد تا شيطان را درس ميدهند!)
چقدر مالاندوزي، چقدر قدرتطلبي؟
چطور يك نفر كه از بركت خونهاي ريخته شده بچههاي
مردم اين مرز و بوم در انقلاب و جنگ تحميلي به پست و مقام رسيده به خود اجازه
سوءاستفادههاي كلان مالي و دست بردن در بيتالمال را ميدهد؟!
در حالي كه بسياري از مردم زحمتكش، كارگران،
كارمندان، اقشار فرودست جامعه و طبقات زير خط فقر براي تأمين حداقل معاش خود
درماندهاند، افرادي با دور زدن تحريمها و دور زدن دولت و ملت و بانكها سه هزار
و دوازده هزار و سي هزار و ... ميليارد
تومان را بالا ميكشند و يك آبي هم روش!
اگرچه وقوع اين ماجرا تأسفبار است اما برخورد
قاطعانه قوه قضائيه و مقاومت در برابر فشارها و حفظ استقلال در رسيدگي به پرونده
دانه درشتها موجب خوشحالي است و مردم اميدوارند با رسيدگي به پرونده ساير كساني
كه در معرض اتهام هستند پاكسازي كشور از مفاسد اقتصادي ادامه يابد و در ضمن حاج
آقا رحيمي هم در زندان تنها نماند!
در پايان بايد از مسئولين زندان هم تقاضا كنيم تا
حاج محمدرضا را در سلول مناسبي جا دهند تا در مدت محكوميت آنچه را هم كه بلد نيست
از ساير زندانيهاي سابقهدار ياد نگيرد، زيرا بسياري از اشخاصي كه به زندان رفتهاند
در اثر رفاقت با ساير زندانيها بسياري از شگردها و كارهايي را هم كه بلد نبودند
ياد گرفته و به قول معروف يه پا اوستا بيرون آمدهاند!
حالا كه مطلب ما خيلي به درازا كشيد و احياناً به
سبب نام بردن از سياست و سياستبازان موجب تكدر خاطر خوانندگان محترم شد، خوب است
مطلبي هم كه چندان بيربط با امور سياسي نيست در پايان اين مقاله بياوريم، شايد
لبخندي بر لب عزيزان، حتي برادر محمدرضا رحیمي (كه چوب رفاقت را خورد!) بنشيند!
در مراسم توديع كشيشي كه 30 سال در كليساي محله
خدمت كرده و بازنشسته شده بود، از يكي از سياستمداران اهل محل براي سخنراني دعوت
شده بود. در روز موعود، مهمان سياستمدار كمي تاخير داشت و بنابراين كشيش تصميم
گرفت كمي براي مستعمعين صحبت كند. پس پشت ميكروفن قرار گرفته و گفت: «من 30 سال
قبل وارد اين محل شدم انگار همين ديروز بود. راستش را بخواهيد، اولين كسي كه براي
اعتراف وارد كليسا شد، من را به وحشت انداخت. به دزديهايش، باجگيري، رشوهخواري،
هوسراني و هر گناه ديگري كه تصور كنيد اعتراف كرد. آن روز فكر كردم جناب اسقف
اعظم اين بنده حقير را به بدترين نقطه زمين فرستاده است ولي با گذشت زمان و آشنايي
با بقيه اهالي دريافتم كه در اشتباه بودهام و اين محله مردمي نيك دارد» در اين
لحظه سياستمدار وارد كليسا شده و از او خواستند كه پشت ميكروفن قرار گيرد. او
ابتدا از اينكه تاخير داشت عذرخواهي كرد و سپس سخنان خود را اينگونه آغاز كرد: «من
يكي از قديميترين اهالي اين محله هستم و ورود كشيش جديد را خوب به ياد دارم. ميدانيد
چرا؟ چون من اولين نفر از اهالي محل بودم كه نزد كشيش جديد محله اعتراف كردم!»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر